Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - پارس‌آباد، ديگر آن پارس‌آباد سابق نيست؛ يک شهر داغدار آتنا اصلاني شده‌، دخترک دوست داشتني خانواده اصلاني حالا به عضوي از اعضاي خانواده همه پارس‌آباد‌ي‌ها تبديل شده است.

به گزارش سرويس حوادث جام نيـوز، خانواده اسماعيل رنگرز، قاتل آتنا، مورد خشم يک شهر قرار گرفته‌اند، خانواده‌اي که پسرشان در انظار، بي‌آزار و مردم‌دار محسوب مي‌شد، اما حالا يک شهر منتظر صدور رايي عادلانه براي جنايتي با ابعاد ملي است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



سارا اميري، پس از گذشت 5 روز از کشف جسد آتنا اصلاني از پارکينگ منزل اسماعيل رنگرز، پارس‌آباد به نام شهر آتنا شهرت يافته است. وقتي وارد اين شهر کوچک مي‌شويم، همه از روز حادثه صحبت مي‌کنند.

در اخبار منتشر شده بود که آتنا روز حادثه براي نوشيدن آب به مغازه رنگرز رفته بود، اما بهنام اصلاني، پدر آتنا مي‌گويد: آتنا اصلا عادت نداشت از غريبه‌ها چيزي بگيرد، آتنا در روز بارها پيش من مي‌آمد و وقتي گرسنه يا تشنه مي‌شد به مغازه کبابي که روبه‌روي بساطم‌ بود مي‌رفت و هرچه دوست داشت مي‌خورد و آقاي کبابي آن را به حساب من مي‌نوشت. آن روز آتنا به مغازه کبابي رفته بود و بعد از خوردن غذا همراه با دوغي که به دست داشت از مغازه خارج و به مغازه اسباب‌بازي فروشي رفت.



فرفره آخرين اسباب‌بازي آتنا
او مي‌گويد: صبح آن روز آتنا همراه پسردايي‌اش اسباب‌بازي (فرفره) خريده بود که گويا اسباب‌بازي آتنا ترک خورده بود، براي همين دخترم بعد از کبابي براي تعويض اسباب‌بازي‌اش مي‌رود که آن قاتل نامرد از همين فرصت سوء‌استفاده کرده بود.

اصلاني درباره رابطه‌اش با قاتل مي‌گويد: من اصلا او را نمي‌شناختم و فقط چون بساطم نزديک مغازه قاتل بود گاهي با هم احوالپرسي کوتاهي مي‌کرديم، اما هيچ‌گونه ارتباطي با هم نداشتيم. روز حادثه آن نامرد شيشه ترشي (زيتون) براي من آورد و گفت: آن را از شهرستان برايم آورده؛ آتنا اجازه نمي‌داد که شيشه ترشي را از مرد رنگرز بگيرم و مي‌گفت از اين ترشي‌ها در خانه داريم و نيازي نيست که از همسايه آن را بگيريم،‌ اما من آن را گرفتم و روي صندلي ماشين گذاشتم. من گمان مي‌کنم آن قاتل جاني آتنا را به بهانه دادن شيشه ديگر ترشي فريب داده و به داخل مغازه کشانده است، چون آتنا هيچ‌وقت سمت غريبه‌ها نمي‌رفت.

اسماعيل رنگرز در محله به خوش‌اخلاقي، مردم‌داري و بي‌آزاري معروف بود طوري که صاحب مغازه کبابي مي‌گويد: طي اين سال‌ها تاکنون دعوا و جر و بحثي از او نديده است و با کسبه نيز تنها در حد يک احوالپرسي کوتاه ارتباط داشت.

قتل‌گاه، مغازه رنگ‌رزي
نبش خيابان اصلي پارس‌آباد،‌ خانه آجري است که به مغازه رنگرز معروف شده. اسماعيل رنگرز داخل اين خانه قديمي لباس‌هاي کهنه مردم را رنگ مي‌زند که پس از حادثه و دستگيري مردم با سنگ به قتل‌گاه آتنا حمله مي‌کنند و در و شيشه‌هاي مغازه رنگرز را مي‌شکنند، تا جايي که به گفته کسبه، دولت با ورقه‌هاي آهني فضا را بازسازي کرده است.

هيچکس از عابران به سادگي از قتل‌گاه آتنا عبور نمي‌کند. هرکس براي دقايقي جلوي در مغازه رنگرز مي‌ايستد. برخي از زنان گريه مي‌کنند و زيرلب نوايي براي آتنا مي‌خوانند؛ برخي نيز اسماعيل رنگرز را نفرين مي‌کنند و از اينکه از آنجا مي‌گذرند، شرم دارند. کسبه مي‌گويند: خانواده رنگرز پس از خارج شدن جسد از پارکينگ منزل‌شان شهر را ترک کرده‌اند و از آنها خبري ندارند. منزل اسماعيل رنگرز در يکي از کوچه‌هاي فرعي پارس‌آباد است. در محله ساکت و آرام که چراغ‌هاي خاموش منزل نشان مي‌دهند که هيچکس داخل خانه نيست و خانه خالي از سکنه است.

روبه‌روي منزل رنگرز سوپرمارکت کوچکي است که صاحبش مي‌گويد: همسر رنگرز خياط بود و همه زن‌هاي محل به او بسيار اعتماد داشتند. او از نظر کار و اخلاق مورد قبول همه بود. رنگرز سه فرزند داشت که فرزند اولش 18 سال دارد و از همسر اولش است و دو فرزند ديگرش که يکي 14 ساله و ديگري تقريبا 8 -9 ساله است از همسر دومش (خانم خياط) است.

او مي‌افزايد: قبل از اينکه جسد را از منزل خارج کنند، آنها صبح زود خانه را ترک کردند. نمي‌دانم خودشان از ترس مردم فرار کردند و يا اينکه ماموران به آنها گفته بودند که از اينجا بروند. دلم براي همسر رنگرز مي‌سوزد. او زن مهربان و دلسوزي بود؛ اين فاجعه او را آواره کرد.
اما ساير همسايه‌ها حاضر نبودند که در مورد اسماعيل رنگرز و همسرش صحبت کنند و مي‌گفتند: شرم دارند که در اين محله هستند.

اما چه کسي راز قتل آتنا را فاش کرد؟
وقتي اسماعيل رنگرز در بازداشتگاه بوده با همسرش تماس گرفته و گفته بود که در پارکينگ خانه، موادمخدر پنهان کرده است. همسرش نيز اين موضوع را با برادرشوهرش (برادر قاتل) در ميان مي‌گذارد و آنها وقتي وارد پارکينگ مي‌شوند، پشت وانت پارک شده بشکه‌اي را مي‌بينند که درونش جسدي پنهان شده؛ براي همين سريع به دادستاني اطلاع مي‌دهند.

حجت،‌ برادر رنگرز مي‌گويد: وقتي وارد پارکينگ شدم، هيچ بوي بدي نمي‌آمد و وقتي در ساکي را که درون بشکه پشت وانت بود را باز کردم با جسد کودکي مواجه شدم، ديگر طاقت نياوردم. براي همين سريع با همسر برادرم به دادستاني رفتم و موضوع را اطلاع دادم.

او مي‌افزايد: آن روز قرار بود اسماعيل به قرار وثيقه و سند آزاد شود و من نيز مي‌خواستم سندي را براي آزادي‌اش ببرم، ولي با ديدن جسد آن طفل معصوم نتوانستم طاقت بياورم، براي همين قبل از اينکه برادرم آزاد شود موضوع را به اطلاع ماموران رساندم و ماموران نيز سريع براي خارج کردن جسد از پارکينگ اقدام کردند.

حجت مي‌گويد: من مستاجر برادرم بودم و وضع مالي مناسبي ندارم، زيرا کارگر يک کارخانه هستم و تمام اسباب زندگي‌ام را اقساطي خريده بودم و از ترس اينکه مبادا مردم به خانه برادرم هجوم بياورند، وسايلم را همراه با همسرم که سي روز است فارغ شده به منزل مادرم بردم. از همسر برادرم هم خبري ندارم. او نيز شبانه با فرزندانش فرار کرده است.

حجت که فاجعه برادرش را ننگ بزرگي براي جامعه مي‌داند، مي‌گويد: نمي‌دانم چرا برادرم به آبروي پدر و مادر پير و مريضم فکر نکرد. پدرم بيمار است و هنوز متوجه اين قضايا نشده اما مادرم هر روز در مقابل چشمانم آب مي‌شود. او فقط براي آتنا گريه مي‌کند. همه برادرانم شهر را ترک کرده‌اند، اما من نمي‌توانم پدر و مادرم و همسرم را که تازه فارغ شده ترک کنم، آنها خيلي ترسيده‌اند و مدام گريه مي‌کنند. وقتي صدايي مي‌شنوند يا کسي در خانه را مي‌زند، دلمان به تب و تاب مي‌افتد و جرات نمي‌کنيم در خانه را باز کنيم.

او مي‌افزايد: از مردم اين شهر خجالت مي‌کشم. نمي‌توانم از خانه خارج شوم، براي همين بيکار شدم و نمي‌توانم به محل کارم بروم. نمي‌دانم پس از اعدام برادرم مردم اين شهر اجازه خواهند داد که من در اينجا بمانم يا خير.

حجت که الان آواره شده و ننگ برادر قاتل بر پيشاني‌اش خورده مي‌گويد: مادرم روز و شب گريه مي‌کند و من تنها از مردم خواهش مي‌کنم اجازه بدهند در اين شهر بمانيم و گناه برادرم را به پاي ما ننويسند. اجازه بدهند پدر و مادر پيرم در اين شهر بمانند،‌ چون تمام کشور ما را به نام برادر و خانواده اين قاتل مي‌شناسند.

خانه مادر اسماعيل رنگرز به خانه مادر قاتل آتنا معروف شده، طوري که وقتي وارد اين محله مي‌شويم به محض اينکه سوال مي‌پرسيم خانه اسماعيل رنگرز، همه در آهني کوچکي را با انگشت نشان مي‌دهند و مي‌گويند اينجا خانه مادر قاتل آتنا است و پس از نشان دادن در حتي فاصله مي‌گيرند و مي‌روند بدون اينکه کلامي با تو صحبت کنند.

تمام شهر در اندوه مرگ آتنا فرو رفته، پارس‌آباد مغان به شهر آتناي مغان شهرت يافته است.

آيا پسردايي آتنا طعمه بعدي قاتل بود؟
مردم شهر، اسماعيل رنگرز را حالا به عنوان قاتل سريالي مي‌شناسند که چندين قتل انجام داده که تنها به تعدادي از آنها اعتراف کرده است.

برخي مي‌گويند رنگرز آن روز حادثه قصد داشته که پسردايي آتنا (کودک 10 ساله) را نيز همراه با آتنا بدزدد و طعمه خود کند که مهدي بداخشان، پسردايي آتنا در‌ اين‌باره مي‌گويد: اسماعيل رنگرز هيچوقت با کسي صحبت نمي‌کرد، اما آن روز به من گفت اگر مشتري برايش لباس آورد آن را نگه دارم که در ازاي آن کار لباس‌هاي من را رايگان رنگ خواهد کرد، من از اين موضوع بسيار خوشحال شدم و منتظر شدم تا مشتري‌ها بيايند و لباس‌ها را براي رنگرز جمع کنم، اما وقتي خبر گم شدن آتنا در شهر پيچيد و ما درگير پيدا کردن آتنا شديم، نقشه‌هاي رنگرز براي من نقش بر آب شد.

در ادامه پريناز بداخشان، مادر آتنا به خبرنگار آنا مي‌گويد: از ماموران شنيده‌ام که وقتي قاتل جاني دستش را جلوي دهان آتنا گذاشته بود، آتنا براي اينکه بتواند فرار کند چندين‌بار دست او را گاز گرفته بود،‌ اما آن نامرد با خفه کردن دخترم اجازه نداده بود که او از کسي کمک بخواهد. صورت دختر نازم سياه و کبود شده بود و تمام موهايش ريخته بود.

اين را مي‌گويد و گريه امانش را مي‌برد و با شيون و گريه مي‌گويد: آتناي من موهايش را خيلي دوست داشت. هميشه به مغازه خاله‌اش که آرايشگر بود مي‌رفت و از او مي‌خواست که برايش موهايش را سشوار بکشد، اما آن قاتل با ريختن سرکه بر روي جسد دخترم، باعث شد که تمام موهايش بريزد.

او مي‌افزايد: ما به تازگي به اين خانه آمده بوديم و هنوز وسيله‌هايمان را به طور کامل نچيده بوديم. آتنا خيلي ذوق و شوق داشت که سريع‌تر اتاقش را بچيند و عکس‌هايش را به دوستانش نشان بدهد. وقتي اسباب‌مان را به اين خانه آورديم، آتنا با ذوق و شوق عروسک‌هايش را روي ديوار مي‌چيد چون دوست داشت که عکس اتاق و تخت‌خوابش را به دوستانش نشان بدهد. چون مي‌گفت دوستانم باور ندارند که من اتاق و تخت داشته باشم.

او پس از کشف جسد آتنا هنوز به خانه برنگشته و مي‌گويد: تا آتنا به خانه برنگردد، هيچوقت وارد آن خانه نمي‌شود.
او مي‌گويد: آتناي من هنوز زنده است و من براي پيدا کردنش تمام سعي خودم را مي‌کنم.

داغ آتنا جواني‌ام را سوزاند
در همين حال شهلا، خواهر پريناز مي‌گويد: قاتل آتنا براي اينکه جسد بوي تعفن نگيرد، او را در سرکه نگه داشته بود، براي همين تمام موهاي آتنا ريخته بود و براي اينکه بتواند آتنا را درون ساک پنهان کند پاها و کمر آتنا را مي‌شکند و درون ساک مي‌گذارد، براي همين ماموران آگاهي و پزشکي قانوني به ما گفتند اجازه ندهيم پريناز و بهنام جسد آتنا را ببينند. اگر خواهرم با آتنا خداحافظي مي‌کرد، الان کمي آرام مي‌شد.

وي مي‌افزايد: آتنا خيلي دوست داشت که برايش جشن تولد بگيريم، اما هرسال يکي از اقوام‌مان فوت مي‌کرد و تولد آتنا لغو مي‌شد. اما امسال قرار بود که براي او جشن تولد بگيريم و حتي براي او لباس محلي نيز دوخته بوديم، اما روز تولدش هنوز خبري از آتنا نداشتيم براي همين براي آرامش مادرش جشن تولدي را با حضور دوستانش در مدرسه برگزار کرديم. آتنا هيچ‌وقت جشن تولدي نداشت.
آ
تنا به دايي کوچکش علاقه بسياري داشت، طوري که در فضاي مجازي تصوير دايي او به عنوان پدر آتنا منتشر شد.

پيمان، دايي آتنا به خبرنگار آنا مي‌گويد: تحمل فراق آتنا را ندارم. نمي‌توانم در اين شهر بمانم. من صبحم را با آتنا شروع مي‌کردم و تمام روز را در کنار او بودم. من و آتنا به شدت به هم علاقه داشتيم، طوري که او همه جا کنار من بود و هميشه لباس‌هايش را همرنگ من مي‌پوشيد. داغ آتنا جواني‌ام را سوزاند. نمي‌توانم تا آخر عمر اين داغ را فراموش کنم.

اين جملات را در حالي مي‌گويد که دستانش با باندي پيچيده شده بود که گويي پس از کشف جسد وقتي دنبال آمبولانس آتنا مي‌دود و بر اثر ضرباتي که به ماشين حمل جسد وارد کرده دچار آسيب شده است.

پدر آتنا: قاتل آتنا بايد در ملاءعام سنگسار شود
پدر آتنا مي‌گويد: از همه مردم، مسئولان و خبرنگاران ممنونم زيرا همه در غم ما شريک شدند، اما از تعلل زيادي در بررسي پرونده دخترم که باعث شد جسد او را با فاصله زماني طولاني پيدا کنيم، گلايه‌مندم.

او مي‌گويد: از قاتل آتنا نمي‌گذرم. بايد او را در ملاءعام سنگسار کنند، زيرا صداي آتنا در گوشم است که مرا صدا مي‌زند و از من کمک مي‌خواهد. مي‌خواهم فريادهاي قاتل را ببينم.

آتنا اولين قرباني وسوسه‌هاي شيطاني نبوده و نخواهد بود. برخي مي‌گويند قاتل به وسوسه سرقت طلاي آتنا او را ربوده است، اما بهنام اصلاني مي‌گويد اسماعيل رنگرز وضع مالي مناسبي داشت، او احتياجي به اندک طلاي دختر من نداشت. او يک شيطان است که با وسوسه شيطاني دختر من را ربود و پس از 23 روز جسد دخترم را به من تحويل داد.

بنابراين گزارش، تمام شهر منتظر اعدام اسماعيل رنگرز هستند و همه مي‌گويند تا زماني که او را در ملاءعام اعدام نکنند، قلب‌شان آرام نخواهد گرفت و از اين موضوع نمي‌گذرند، زيرا اين اتفاق باعث شده که شهر آنها که به مهمان‌نوازي معروف بود، به قتلگاه آتنا و کودکان خردسال معروف شود.
آنا
110


منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۰۶۵۸۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دستگیری پسری که پدر خود را به قتل رسانده بود

به گزارش خبرگزاری مهر، سرهنگ سیدمحمد یوسفی عصر یکشنبه با اعلام این خبر بیان کرد: در پی اعلام مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ مبنی بر یک فقره درگیری منجر به قتل در یکی از روستاهای این شهرستان، بلافاصله مأموران انتظامی به محل حادثه اعزام شدند.

وی افزود: در بررسی‌های تکمیلی مشخص شد فردی ۳۰ ساله به دلیل اختلاف خانوادگی با پدر خود درگیر و با ضربات چاقو وی را به قتل و متواری شده است.

فرمانده انتظامی لارستان ادامه داد: مأموران پلیس تحقیقات خود را آغاز کرده و موفق شدند در کمتر از ۶ ساعت قاتل که در منزلی خود را مخفی کرده بود را دستگیر کنند.

سرهنگ یوسفی با اشاره به اینکه قاتل پس از تشکیل پرونده برای سیر مراحل قانونی روانه دادسرا شد، گفت: پلیس در راستای احقاق حق مردم و به ویژه جرایم خشن از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد.

کد خبر 6097557

دیگر خبرها

  • مرگ؛ ایستگاه پایانی دو قاتل | اتفاق شیرین برای یک محکوم به قصاص که تا یک قدمی چوبه دار قرار گرفت اما ...
  • دستگیری پسری که پدر خود را به قتل رسانده بود
  • قتل هولناک زن جوان به دست پسرش | حمله قاتل با اسید به پلیس
  • پسر پرخاشگر مادر را کشت و جسدش را سوزاند
  • دستگیری عامل قتل زن و مرد میان‌سال در قیامدشت
  • دستگیری قاتل فراری دو میهمان عروسی در مخفیگاهش
  • قاتل فراری دو میهمان عروسی در مخفیگاهش دستگیر شد
  • شناسایی قاتل کشتی تایتانیک در یک عکس ۱۱۲ ساله (+عکس)
  • (ویدئو) جوزف کالینگر، قاتل زنجیره‌ای؛ مردی که می‌خواست خدا شود!
  • (ویدئو) جوزف کالینگر، قاتل زنجیره‌ای؛ مردی که پسرش را هم کشت!